۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

پدر سوخته !

پدر سوخته !
ادبیات شاهانه به چیزی غیر از خودش شبیه نیست،   " رعیّت را چه به این غلط ها .....این پدر سوخته ها را چه به این ( ....) خوری ها ..." این جمله ها و مشابه آنها بارها و بارها از زبان نشستگان بر اریکه قدرت و تکیه زدگان بر مقام فرادستی بیرون آمده است، البته با تفاوت هائی گاه عریان و آشکار و گاه همین منطق و همین ایده اما با آراستگی در کلمه و جمله تا کمی از زُمختی بیرون آید و بهداشتی شود. 

و صد البته همه کلمه هائی از این جنس با محتوائی از "هیچ انگاری مردم"  جوهره ای ثابت و یکسان دارند.
قرن ها پیش فرعون بر تخت روان سوار می شد و مردمانش را تحقیر می کرد تا از آنان سواری بگیرد و نیز شاهانی طی صدها سال آمدند و چوب به دست و ناسزا به زبان بر گُرده مردم نشستند و خود را مالک مال و جان و ناموس مردم دیدند و عبارت "رعیّت پدر سوخته"  از زبانشان نمی افتاد، اما اکنون شاید انسان ها پا به مرحله ای گذاشته اند که دیگر شاهد شنیدن این نوع کلمه ها از حاکمانشان نیستند به عوضش گل و بلبل و لبخند و چاکرم و نوکرم و مخلصم و فدایتان شوم تا دلت بخواهد شنیده می شود.
کلمه ها و جمله هائی زیبا و دل چسب و دل نشین که با شنیدنش قند توی دل آب می شود و انسان می ماند که چطور اینقدر رعیت پا برهنه، یک لا قبا، یقه چرکین این همه عزیز و دُرّ دانه است که همه حاضرند برایش بمیرند و فدایش شوند،  اما  چه منطقی در پشت آن جمله های زیبا نهفته است، منطقی که نه در حرف و سخن بلکه در عمل آیا حاضر است که تن به خواسته های مردم دهد ؟ از  باب نمونه اگر مردم از او چیزی خواستند که خود نمی پسندد آیا همان مردم همچنان عزیز می مانند یا آنکه تبدیل به گمراهانی می شوند که البته به زور هم که شده باید هدایتشان کرد
مهمتر از اینکه آدم هائی بروند و حاکمانی جابجا شوند این استکه منطق حکومت و نوع نگاه حاکمان به مردم تغییر کند
منطقی که مردم را همچون رمه موجوداتی قابل ترحّم و ناتوان می بیند که هیچ حق و اختیاری از خود ندارند، آیا  چنین منطقی جای خود را به اندیشه ای داده است  که مردم را صاحب حق می داند که می توانند تصمیم بگیرند که چه بشود و چه نشود، آیا با جابجائی آدم ها و تغییر در ادبیات حاکمان این منطق ها نیز جابجا شده است ؟
ادبیات کوچه خیابانی عصر قاجار ، جای خودش را به  " ادبیات ویترینی"  دنیای مُدرن داده است،  آیا باور و نگاه حاکمان نیز به همان میزان تغییر کرده است و یا آنکه گاه شاهد باز تولید همان نگاه های سلطان -  شبانی اما البته در لباس ادبیاتی زیبا و دلنشین هستیم، کمی جای تامّل دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از نظر و لطف شما متشكرم.