امروز نزديك به شش ماه از بازداشت رسول بداقي،عضو هيآت مديره ي كانون صنفي معلمان، مي گذرد. پس از اين مدت،نه تنهاهنوز،جلسه اي از دادگاه او تشكيل نگرديده،كه حتي وكيل مدافع ايشان(خليل بهراميان) هم به پرونده دسترسي نداشته و از محتواي پرونده اطلاع خاصي ندارد. اتهام بداقي،اقدام عليه امنيت كشور اعلام شده است؛ همان اتهامي كه چند روز پيش در پروندي قبلي اش، ازآن تبرئه گرديد!
بداقي، كه در برنامه ريزي آموزشي تحصيل كرده است، معلمي اهل مطالعه و نقد و انديشه است و در زمينه هاي مورد علاقه اش، نوشته هايي را هم در مطبوعات و هم در اينترنت منتشر كرده است. آخرين نوشته ي او كه درزندان ودر نقد حذف دوره ي راهنمايي نگاشته شده بود در روزنامه ي" اعتماد" مورخه۱/۱۰/۸۸ چاپ گرديد. در زير يكي از نوشته هاي گذشته ی او رابا یکدیگر مي خوانيم:
درجوامع امروزي گوناگوني وپراكندگي جغرافيايي مشاغل،گره خوردن سرنوشت زندگي ودرآمدهمكاران به همديگر،برخوردهاي روزانه،ردوبدل كردن اطلاعات شغلي،اهداف مشترك سازماني،ويژگي هايي هستند،كه همكاران رادريك سازمان مجبوربه تعاملات بيشتربا همديگر مي نمايد، وهمكاران راتبديل به "برادران وخواهران سازماني" مي نمايد.
درتعريف سيستم مي خوانيم:
مجموعه اي از اجزاي به هم پيوسته كه باهم يك هدف را دنبال مي كنند.
اين را هم مي دانيم كه جهان هستي از بي نهايت اجزا تشكيل شده است،كه درعين استقلال وابستگي شگفت انگيز به همديگرنيز دارند.بدن هر انسان يك سيستم مستقل است،كه هركدام از اعضاي آن خودنيز سيستمي مستقل دارند، كه به نوبه ي خود سرگرم انجام كارويژ ه اي هستند.امااين بدن انسان براي ادامه ي زندگي به سيستم هايي مانند: جانوران وگياهان ديگرنيازدارد،گياهان وجانوران نيزبراي ادامه ي زندگي به همديگرنيازمندند، همه ي اينها به مجموعه اي به نام آب و هوا نياز دارند.
گذشته ازاين نيازهاي جسمي،انسانها نيازديگري دارند،وراي نيازجسمي كه دراينجاازآن به نيازبرترياد مي كنيم، نيازبرترهمان نياز روحي ،رواني بشراست.
شايداين نيازبرخاسته ازبرتري انسانها نسبت به سايرجانداران باشد.ريشه ي اين نياز،خردورزي،تعقل،ناطق بودن وياآفرينندگي انسان است.كه اين تعقل خردورزي وناطق بودن هدف اصلي آفريدگار ازآفرينش وي وبراي نوآوري و حل مسئله دروجود انسان نهاده شده است.
انسان به تنهايي كمترمي تواندزايش فكري داشته ودست به نوآوري بزند،يعني انديشه زاييده ي انديشه است. اگر بشر امروزي تا اين اندازه در علم وصنعت پيشرفت كرده است،وام دارپلكاني است كه گذشتگان برايش ساخته اند،مي توان گفت انسان امروزي روي پلكاني پانهاده كه گذشتگان برايش ساخته اند.يك انسان به تنهايي چه درطول زمان وچه درعرض زمان،نمي تواندآفريننده باشد.انسانهاي نوآورهيچگاه بطورصددرصدچيزي را خود كشف ويا اختراع نكرده اند.
شايدبه همين خاطر است كه د رقرآن آمده است: "يدالله مع الجماعة " دست خدابا گروه است.همانطور كه انسان به تنهايي نمي تواندنيازهاي جسمي خودرابرطرف كند،به تنهايي نخواهدتوانست نياز برتر خودرا برطرف كند،درنتيجه نخواهد توانست به هدف اصلي خود كه خرد ورزي، تعقل و نوآوري است برسد.
بسياري از احساساتي كه در وجودانسان نهاده شده است،هركدام درعين اينكه ممكن است زيانبارباشد،سرچشمه ي بسياري ازپيشرفت هاي بشري نيز هستند،حس خودخواهي، حس خودبرتربيني،حس شهرت طلبي،حس سودجويي،حس قدرت طلبي،و.... هركدام از اين احساسهاي بشري ،تا آنجايي كه به ستمگري به انسان وبه آفريدگار كشيده نشده اندنيك هستند.
اين احساسات خواهي نخواهي در وجود انسان هست، اماهمانگونه كه وجود آتش مي تواند براي هستي انسان سود و زيانهايي داشته باشد،خود خواهي ، شهرت طلبي و ساير اخلاق انساني نيز مي تواند سودمند ويا زيانبار باشد،همانطور كه انسان آتش را مهار مي كند و از آن به بهترين شيوه استفاده مي كند، مي تواندبامهار اين احساسات به بهترين شيوه ازآنها استفاده كند. براي نمونه : سود جويي(ثروت خواهي)انسان سبب تلاش پيگير و روزمره ي اوست.اگر برخي انسانها تااين اندازه ثروت را دوست نداشتند،هرگز نيازهاي ديگران برطرف نمي شد.داشتن،ويااگرانسان
درصدي ازحس خودبرتر بيني در وجودش نبود،به راحتي طفيل ديگران مي شد.احساسهاي گوناگون به انسان زيان نمي رساند ،بلكه آنچه به اخلاق انساني زيان واردمي كند،تندروي وياكندروي دراحساسات، انديشه ها و عملكردهاي اوست.
پس تا اينجا بايد پذيرفت كه يكي از نيازهاي انسان شهرت طلبي است كه در روان شناسي از آن به "اجتماعي شدن" و در جامعه شناسي به" تعلق به گروه" يادمي شود.
ازطرفي ديگر ازآنجايي كه انسان نمي خواهدظلم پذيرباشد، ونمي خواهد كوچكتر ازديگران باشد ونمي خواهدكه برده ي ديگران باشد،همواره دوست دارد،دربرابركاري كه براي ديگران انجام مي دهد،پاداشي دريافت كند. درجامعه شناسي از اين حس انسان به نام "حقوق و وظايف متقابل اجتماعي "ودراقتصاد به اين حس انساني "داد و ستد" گفته مي شود.
پس باتوجه به اينكه انسان موجودي اجتماعي است، انساني است كه نمي خواهد به او ستم بشود و برده كسي باشد،چه برده ي جسمي و چه برده ي انديشه اي، احساس هاي گوناگوني را مانند شهرت طلبي،مال اندوزي،قدرت خواهي و... باخود دارد، وهيچكس از انسانها فرشته نيست تا از اين ويژگي ها به دور باشد،لذا از طرفي همه مجبور هستند كه در اين احساسهاي خود تعادلي بوجود بياورند ،همه نيز مجبور هستند ،ديگران را تا اندازه اي تحمل كرده و همديگر را بپذيرند،تا اجتماعي صورت گيرد،وبه وسيله ي اين اجتماع كار بشر به پيش برود.
پس بطوركلي: بايد پذيرفت كه همه ي انسانها داراي احساسات بشري هستند.( شهرت خواهي ، ثروت خواهي و قدرت خواهي)،واين احساسات انساني مي تواند،سودمنديازيان آور باشند ،بسته به شيوه وجاي به كاربردن آنها.همچنين انسانها بطورسرشتي به تعامل باهمديگر نيازمند هستند.لذابايد دربرابراحساسات همديگربردباري نشان بدهند. بابردباري و شكيبايي دربرابرهمديگر رفته رفته افراد به اجتماعي شدن هرچه بيشتر نزديك خواهندشد،آنگاه تعادل دراحساسات اطرافيان فراهم شده، وبه آرامش روحي مي رسند،افراد فرصت بيشتري براي انديشيدن خواهندداشت،وبا همديگرهم انديشي مي نمايند،در سايه ي اين هم انديشي راه حلهاي تازه اي براي مشكلات پيدا خواهند كرد.
1- احساسات بشري ç 2 - سودمندبودن وزيانباربودن احساسات ç 3- نيازانسان به تعامل باديگران ç 4- بردباري وشكيبايي دربرابراحساسات همديگر ç 5- ايجاد تعادل (كنترل)احساسات بوسيله ي خودوديگران ç 6- اجتماعي شدن ç 7- احساس آرامش روحي وروانيç 8- فرصت انديشه ي بيشترç 9- هم انديشي گروهي ç 10- يافتن راه حل تازه براي مسائل
همه ي انسانهاي جامعه داراي 2 ويژگي هستند.
1- ويژگي هاي همگاني هماهنگ.
2- ويژگي هاي فردي ناهماهنگ .
ويژگي هاي همگاني هماهنگ :
الف) همه ي آنهاخواهان پيروزي خود هستند.يعني افراد دست كم دريك ويژگي هماهنگ هستند،كه مي توان براي تشكيل هرگروه از همان يك ويژگي هماهنگ نيز استفاده كرد.
ب) همه ي آنها مي خواهند خود را به ديگران نشان دهند.(جوياي نام هستند.) هيچكس نيست كه صددرصد بخواهد گمنام باشد، همه خواهان شناخته شدن خود هستند ،اما درصد آن و شيوه ي آن گوناگون است.شناخته شدن خوب است اما به چه قيمتي و تا چه اندازه اي؟ اگر معروفيت كسي به زيان افراد ديگر از گروه خود باشد و يا موجب زيان به گروه و اهداف گروه باشد اين ناشايست و ناگوار است.معروفيت دو شرط دارد.
حقوق ديگران را پامال نكند، گروه را از اهدافش دور نكند.
ويژگي هاي فردي ناهماهنگ: برخي ازافراد جامعه برون گرا هستند وبرخي درونگرا،برخي جدي هستندوبرخي شوخ طبع ، برخي ديگرعادي وبرخي ميانه ي شوخ طبعي وجديت،برخي درست پيمان هستند وبرخي سست پيمان ،برخي رازدارهستندوبرخي توان نگهداري رازخودوديگران راندارند،برخي ازقدوقامت بلندتري برخوردارند، و برخي قدشان كوتاهتر است،برخي قدرت بدني بيشتري دارند،برخي قدرت دوندگي وتنفس بيشتر .
همانطور كه بازار كالا جايي براي قيمت گذاري كالاهاست ،اجتماعات انساني نيز جايي براي قيمت گذاري انديشه هاست.انديشه اي كه بيشترين توجهات را به خود جلب كند،به انواع خواسته هاي مشتريان توجه كند،قيمت بالاتري خواهد داشت،همچنين دربازاركالا بهاي پرداخت شده پول است، اما در بازار انديشه ها بهاي انديشه پشتيباني وجلب آرا است.
همانطور كه در نمودار بالامي بينيم دوگروه يادو فرد در عين اينكه داراي ويژگي هاي خود مي باشند،درپاره اي از ويژگي ها ممكن است باديگران هماهنگ باشند. اينكه انتظارداشته باشيم،همه ي انسانهايي كه باما سروكار دارند،صددرصد رفتارها،گفتارها ومنش آنان با ما هماهنگ باشد،انتظاري بيهوده و دست نيافتني خواهد بود. هرفرد زيرك چنانچه بخواهد با ديگران تعامل وهمكاري داشته باشد،بايد ويژگي هاي هماهنگ خود با ديگران را شناخته و برپايه ي آنها همكاري با فرد مورد نظر را آغاز كند.
هنگامي كه انسانها با همديگر برپايه ي ويژگي هاي هماهنگ خود گفتگويي را آغاز كنند،به خاطر اينكه ويژگي هايي مانند حقيقت جويي،عدالت خواهي و.... درنهاد انسان گذاشته شده است، لذا اميدمي رودكه رفته رفته باگفتگوي منطقي اين هماهنگي ها گسترش يافته واز ويژگي هاي فردي وناهماهنگ با ديگران كاسته شود. وانسان رفته رفته به سوي جامعه اي دموكراتيك بيشتر پيش رود.
اگرازديدگاه ديگري بخواهيم به موضوع بنگريم، وجامعه ي بشري را يك پيكر تصور كنيم،هر كدام ازانسانها با توجه به ويژگي هاي اخلاقي كه دارند، عضوي از اين پيكر هستند،كه هستي هيچيك از اين اعضابيهوده نيست،
.چنانچه يكي از اين اعضاي بدن در نقش خود ناتوان شود،اعضاي ديگر اين پيكركارشان دشوار شده و بايد تلاش بيشتري كنند،كه در اين روند شايد اين پيكر نتواندكمبود نقش عضو ناتوان را برطرف كرده و روز به روز اين پيكر از بين برود.
درصدي ازحس خودبرتر بيني در وجودش نبود،به راحتي طفيل ديگران مي شد.احساسهاي گوناگون به انسان زيان نمي رساند ،بلكه آنچه به اخلاق انساني زيان واردمي كند،تندروي وياكندروي دراحساسات، انديشه ها و عملكردهاي اوست.
پس تا اينجا بايد پذيرفت كه يكي از نيازهاي انسان شهرت طلبي است كه در روان شناسي از آن به "اجتماعي شدن" و در جامعه شناسي به" تعلق به گروه" يادمي شود.
ازطرفي ديگر ازآنجايي كه انسان نمي خواهدظلم پذيرباشد، ونمي خواهد كوچكتر ازديگران باشد ونمي خواهدكه برده ي ديگران باشد،همواره دوست دارد،دربرابركاري كه براي ديگران انجام مي دهد،پاداشي دريافت كند. درجامعه شناسي از اين حس انسان به نام "حقوق و وظايف متقابل اجتماعي "ودراقتصاد به اين حس انساني "داد و ستد" گفته مي شود.
پس باتوجه به اينكه انسان موجودي اجتماعي است، انساني است كه نمي خواهد به او ستم بشود و برده كسي باشد،چه برده ي جسمي و چه برده ي انديشه اي، احساس هاي گوناگوني را مانند شهرت طلبي،مال اندوزي،قدرت خواهي و... باخود دارد، وهيچكس از انسانها فرشته نيست تا از اين ويژگي ها به دور باشد،لذا از طرفي همه مجبور هستند كه در اين احساسهاي خود تعادلي بوجود بياورند ،همه نيز مجبور هستند ،ديگران را تا اندازه اي تحمل كرده و همديگر را بپذيرند،تا اجتماعي صورت گيرد،وبه وسيله ي اين اجتماع كار بشر به پيش برود.
پس بطوركلي: بايد پذيرفت كه همه ي انسانها داراي احساسات بشري هستند.( شهرت خواهي ، ثروت خواهي و قدرت خواهي)،واين احساسات انساني مي تواند،سودمنديازيان آور باشند ،بسته به شيوه وجاي به كاربردن آنها.همچنين انسانها بطورسرشتي به تعامل باهمديگر نيازمند هستند.لذابايد دربرابراحساسات همديگربردباري نشان بدهند. بابردباري و شكيبايي دربرابرهمديگر رفته رفته افراد به اجتماعي شدن هرچه بيشتر نزديك خواهندشد،آنگاه تعادل دراحساسات اطرافيان فراهم شده، وبه آرامش روحي مي رسند،افراد فرصت بيشتري براي انديشيدن خواهندداشت،وبا همديگرهم انديشي مي نمايند،در سايه ي اين هم انديشي راه حلهاي تازه اي براي مشكلات پيدا خواهند كرد.
1- احساسات بشري ç 2 - سودمندبودن وزيانباربودن احساسات ç 3- نيازانسان به تعامل باديگران ç 4- بردباري وشكيبايي دربرابراحساسات همديگر ç 5- ايجاد تعادل (كنترل)احساسات بوسيله ي خودوديگران ç 6- اجتماعي شدن ç 7- احساس آرامش روحي وروانيç 8- فرصت انديشه ي بيشترç 9- هم انديشي گروهي ç 10- يافتن راه حل تازه براي مسائل
همه ي انسانهاي جامعه داراي 2 ويژگي هستند.
1- ويژگي هاي همگاني هماهنگ.
2- ويژگي هاي فردي ناهماهنگ .
ويژگي هاي همگاني هماهنگ :
الف) همه ي آنهاخواهان پيروزي خود هستند.يعني افراد دست كم دريك ويژگي هماهنگ هستند،كه مي توان براي تشكيل هرگروه از همان يك ويژگي هماهنگ نيز استفاده كرد.
ب) همه ي آنها مي خواهند خود را به ديگران نشان دهند.(جوياي نام هستند.) هيچكس نيست كه صددرصد بخواهد گمنام باشد، همه خواهان شناخته شدن خود هستند ،اما درصد آن و شيوه ي آن گوناگون است.شناخته شدن خوب است اما به چه قيمتي و تا چه اندازه اي؟ اگر معروفيت كسي به زيان افراد ديگر از گروه خود باشد و يا موجب زيان به گروه و اهداف گروه باشد اين ناشايست و ناگوار است.معروفيت دو شرط دارد.
حقوق ديگران را پامال نكند، گروه را از اهدافش دور نكند.
ويژگي هاي فردي ناهماهنگ: برخي ازافراد جامعه برون گرا هستند وبرخي درونگرا،برخي جدي هستندوبرخي شوخ طبع ، برخي ديگرعادي وبرخي ميانه ي شوخ طبعي وجديت،برخي درست پيمان هستند وبرخي سست پيمان ،برخي رازدارهستندوبرخي توان نگهداري رازخودوديگران راندارند،برخي ازقدوقامت بلندتري برخوردارند، و برخي قدشان كوتاهتر است،برخي قدرت بدني بيشتري دارند،برخي قدرت دوندگي وتنفس بيشتر .
همانطور كه بازار كالا جايي براي قيمت گذاري كالاهاست ،اجتماعات انساني نيز جايي براي قيمت گذاري انديشه هاست.انديشه اي كه بيشترين توجهات را به خود جلب كند،به انواع خواسته هاي مشتريان توجه كند،قيمت بالاتري خواهد داشت،همچنين دربازاركالا بهاي پرداخت شده پول است، اما در بازار انديشه ها بهاي انديشه پشتيباني وجلب آرا است.
همانطور كه در نمودار بالامي بينيم دوگروه يادو فرد در عين اينكه داراي ويژگي هاي خود مي باشند،درپاره اي از ويژگي ها ممكن است باديگران هماهنگ باشند. اينكه انتظارداشته باشيم،همه ي انسانهايي كه باما سروكار دارند،صددرصد رفتارها،گفتارها ومنش آنان با ما هماهنگ باشد،انتظاري بيهوده و دست نيافتني خواهد بود. هرفرد زيرك چنانچه بخواهد با ديگران تعامل وهمكاري داشته باشد،بايد ويژگي هاي هماهنگ خود با ديگران را شناخته و برپايه ي آنها همكاري با فرد مورد نظر را آغاز كند.
هنگامي كه انسانها با همديگر برپايه ي ويژگي هاي هماهنگ خود گفتگويي را آغاز كنند،به خاطر اينكه ويژگي هايي مانند حقيقت جويي،عدالت خواهي و.... درنهاد انسان گذاشته شده است، لذا اميدمي رودكه رفته رفته باگفتگوي منطقي اين هماهنگي ها گسترش يافته واز ويژگي هاي فردي وناهماهنگ با ديگران كاسته شود. وانسان رفته رفته به سوي جامعه اي دموكراتيك بيشتر پيش رود.
اگرازديدگاه ديگري بخواهيم به موضوع بنگريم، وجامعه ي بشري را يك پيكر تصور كنيم،هر كدام ازانسانها با توجه به ويژگي هاي اخلاقي كه دارند، عضوي از اين پيكر هستند،كه هستي هيچيك از اين اعضابيهوده نيست،
.چنانچه يكي از اين اعضاي بدن در نقش خود ناتوان شود،اعضاي ديگر اين پيكركارشان دشوار شده و بايد تلاش بيشتري كنند،كه در اين روند شايد اين پيكر نتواندكمبود نقش عضو ناتوان را برطرف كرده و روز به روز اين پيكر از بين برود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
از نظر و لطف شما متشكرم.